
دانلود رمان ابرها می گریند از نویسنده عطیه_س با لینک مستقیم
رمان ابرها می گریند اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 1170
خلاصه رمان: گاهی قلبها به هم نزدیک میشوند. گاهی زندگیها در هم گره میخورند. گاهی اشکها و حسرتها التیام بخش میشود. زمانی که دلها از هم دور میافتند؛ گاهی ابرها هم تاب نمیآورند. گاهی ابرها هم میگریند.
قسمتی از متن رمان ابرها می گریند
کیفش را گوشه اتاق رها کرد و چادرش را گوشه ای دیگر، در حال باز کردن دکمه های مانتو اش بود که در باز شد و مادرش وارد شد، دکمه ها را رها کرد و از گردن او آوی زان شد و صورتش را غرق در شادی کرد . مامان کنکورم رو عالی دادم . رضوانه دست هایش را بالا آورد و گفت : خدایا شکرت ! دستهای عاطفه را با مهربانی ذاتی اش در دست گرفت و گفت : باید خوب درس بخونی، حالا که آقای فخار گفته خرجش رو می ده باید قدر بدونی و رو سفیدمون کنی .
عاطفه دست هایش را پس کشید. اخمی ناخودآگاه بین ابروهای کشیده و دخترانه اش نشست . مانتو را از تن در آورد، چادرش را هم برداشت و با هم در تک کمد خانه قرار داد. از یادآور ی اینکه یک غریبه خرج تحصیلش را میداد….ناراحت بود؛ ولی به روی خودش نمیآورد. خوب میدانست با درآمدی که پدرش دارد قادر به پرداخت هزینه سنگین رشته ای مثل پزشکی نیست پس یا باید به کل قید درس و دانشگاه را می زد یا کمک تحصیلی آقای فخار را قبول می کرد .
سراغ پدرش را گرفت و او را در حال هرس بوته ها ی رز صورتی که عاطفه عاشق آنها بود، یافت . چهره اش بر افروخته بود و معلوم بود باز هم سر درد دارد! سلام بابا .
سید علی سرش را بالا آورد و با همان دستی که قیچی باغبان ی را گرفته بود روی پیشانی کشید و قطرات عرق را با لبه آستین گرفت . سلام بابا، سر ظهری اومدی بیرون چه کنه؟ برو آفتاب میخوره تو سرت. بابا جونم باز سر درد داری؟ آره. بابا چرا یه دکتر نمیری