رمان یک شب بارانی بی همه چیز pdf نیلوفر قنبری

دانلود رمان یک شب بارانی بی همه چیز از نویسنده نیلوفر قنبری با لینک مستقیم
رمان یک شب بارانی بی همه چیز اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی، معمایی
تعداد صفحات : 1327
خلاصه رمان: عاشقانهای بی تکرار از دختری به اسم نازار که عاشق پسری ساده و مهربونی به اسم الیاس میشه که زندگیش پر از رازهای مخوفه و خودش بیخبره. همه چیز از یک شب بارونی شروع میشه و در ادامه به یک آسایشگاه روانی میرسه؛ جایی که نازار پرستار پیرزنیه که رازی بزرگ تو دلش داره که اگر بگه زندگی خیلیها نابود میشه…
قسمتی از متن رمان یک شب بارانی بی همه چیز
تند پا کج کرد سمت کمدش. توی راهش پایش گیر کرد
به لبه ی گبه و سکندری خورد. در کمدش را باز کرد و بوم نقاشی شکسته ای بیرون کشید. برگشت سمت الیاس.
ببین خرابش کرده. الیاس چشم دوخت به تصویر پسرکی با لباس ورزشی قرمز. سرش از تنش جدا شده بود. انداخت تو وان و خیسم کرد و منو زد. هی زد. هی من تف کردم روش اونم… اونم منو برد تو حموم زد… زد… زد . الیاس دندان به هم سایید و دستش را مشت کرد. برنده غرید:
غلط کرده، دستشو قلم می کنم. هوتن دست کشید روی سرش. منو می کشه الیاس. می مونی تو اتاقت تا برگردم. درو قفل کن. از اتاق بیرون رفت و آن را بست. مشت کوبید به در: در حیاط را باز کرد و کفری پشت فرمان نشست و زیر لب غر زد چرا د ر این عمارت نباید با ریموت باز بشود. اتومبیل را که به حرکت درآورد بوقی زد تا به سلیمان خبر رفتنش را بدهد. با آخرین سرعتی که از پراید انتظار می رفت به سمت آدرسی که مرد افغانی گفته بود، راند. یک ساعت بعد به یک خیابان بی سر و ته رسید بدون نام و نشان. مرد گفته بود یک گاو داری را که رد کرد بپیچد به جاده خاکی.
در انتهای پیچ جاده وارد یک میانبر باریک شد. صد متر که راند دیوارهای آجری طویلی را دید که ساختمانش با انبوهی از درختان گردو محصور شده بود. دو بوق کوتاه که زد در باز شد و مردی جوان سرک کشید بیرون. سر از پنجره ی ماشینش بیرون برد و داد زد: آشنای هورامم.
مرد با دست اشاره کرد برود داخل باغ.