رمان بنام حبس تا ابد pdf بتول منزه

دانلود رمان به نام حبس تا ابد از نویسنده بتول منزه با لینک مستقیم

رمان به نام حبس تا ابد اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان

موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی، پلیسی

تعداد صفحات : 152

خلاصه رمان: غنچه، دختری که در زندان، با افرادی اشنا میشه، واز چگونگی به زندان افتادنشون مطلع میشه. او دختری با خدا وقـوی هست، که سعی میکنه به هم سلولیاش امیدواری بدهد….. بهتر است خودتون رمان رابخونید و از لحظه لحظه ی زندگی غنچه باخبر شوید. پر از اتفاقات زیبا و هیجاناتی غیر قابل وصف…

قسمتی از متن رمان به نام حبس تا ابد 

حمید اخلاقش نسبت به قبل زایمانم بهتر شده بود. کمتر بهم گیر میداد و سعید را بسیار دوست داشت. بتازگی بایکی رفیق شده بود وگاهی که می اومد خونه، بوی خاصی میداد. اما خوب وشنگول بود ومنم بخاطر این اخلاقش بهش گیر نمیدادم. چند ماهی گذشت و سعید تازه ۹ماهه شده بود. اون روز حمید زودتر بخانه اومد و گفت که شب مهمان داریم. منم خواستم که سعید را نگه دارد تا به کارام برسم و شامی هم بپزم نزدیکیهای ساعت هشت شب بود که دوستش به خانه ی مان آمد.

حمید خیلی خوشحال بودو مثل پروانه بدور دوستش می چرخید. اما من متوجه شدم که این پسر، پسری هیزو پررو و بی ادب بود، اصلا از قیافش و طرز حرف زدنش خوشم نیامد. بعد خوردن شام رفت. من در داخل اتاق، مشغول خوابوندن سعید بودم. حمید داخل اتاق شدو گفت: چکار کردی که اینقدر دوستم، از تو خوشش اومده بود. حتما عشوه براش ریختی.. هی گفت وگفت تا عصبی شدم و بهش بدو بیراه گفتم. بطرفم اومدو بچه را از روی پایم برداشت و بطرفی انداخت.

خواست مرا بزند، که با دو دستم به شدت هولش دادم، نتوانست تعادلش را حفظ کند و همینطور که پس پس میرفت، سرش به دیوار خوردو پخش زمین شد. سریع از جام بلند شدم و سعید را که گریه میکرد بغل کردم، همه جاش را وارسی کردم، خداراشکر مشکلی نداشت، همین که بسمت حمید برگشتم، خون اطراف سرش را احاطه کرده بود، سریع به اورژانس زنگ زدم، اما تا امدن اورژانس، حمید تمام کرد. ومن هم نزدیک به دو سال هست که اینجام. من: پس سعید چی؟ الان کجاست؟