رمان اشرافی شیطون بلا x2yz pdf
دانلود رمان اشرافی شیطون بلا از نویسنده x2yz با لینک مستقیم
رمان اشرافی شیطون بلا اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : طنز، کمدی
تعداد صفحات : 351
خلاصه رمان: داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطون اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون. سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی های زیادی میده و…
قسمتی از متن رمان اشرافی شیطون بلا
استاد با خنده گفت:خانوم امیریان شما خیلی شیطونی!
با اعتماد به نفس گفتم:میـــدونم!یه چیزجدید بگین!!
بقیه ی کلاس هم به مسخره بازیای من و اخم ها خنده های ناگهانی استاد گذشت!!!اوپـس ! چه ادبی شدم!!! تا عصر یه کی دو تا کلاس دیگه هم داشتم…!اونا رو هم با خنده و شوخی گذروندیم!! داشتیم با بچه ها به طرف پارکینگ دانشگاه میرفتیم که امیر گفت:عـــه…بچه ها اون استاد جهانبخش نیست؟؟همه نگاهمون به سمتی که امیر اشاره میکرد منحرف شد…
من:آره خودشه!خب که چی؟ سپیده:چرا داره پیاده میره؟ماشینش که اینجاس! من:سننه..! دلسا:بیتربیت! من:ای بابا!!مگه شما ها مفتشین؟؟بیخیال دیگه! امیر:خب منو دلسا که باید با هم بریم! من:چرا اون وقت؟ امیر:چون امشب خونه ی ما دعوته!! امیر و دلسا دختر عمه و پسر دایی بودن!!و البته….دلسا بد جووور عاشق امیر بود…!!بین خودمون بمونه ها…!! دلسا با خوشحالی آشکاری گفت: خب بچه ها…فعلا بای!! با نگاه شیطون و مرموزی که مخصوص خودم بود رو بهش گفتم:خــوش بگــذره دلسایی!!!
یه چشم غره ی توپ با اون چشمای خوشگل عسلیش بهم رفت! دلسا:ممنون آتا جونم! با یه خنده ی بلند گفتم: خــدافظ! امیر:خدافظ زلزله! با سپیده به طرف لکسوز خوشگل و قرمزم به راه افتادیم.! سپی:آتــــا اینقدر جلوی امیر سوتی نده!