رمان بازی خصوصی pdf نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان بازی خصوصی از نویسنده نیلوفر قائمی فر با لینک مستقیم
رمان بازی خصوصی اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، انتقامی
تعداد صفحات : نیلوفر قائمی فر
خلاصه رمان: حوا زنی ۲۸ سال است که قربانی یک ازدواج کودک همسری بوده و الان یک دختر ۱۶ ساله داره.پدر و مادر حوا، به خاطر یک سری از سنت ها و عقاید از هم جدا شده بودند و حوا رو در یازده سالگی دور از چشم مادرش به همسری پسرعموش صارم در میارن. مادر حوا وقتی مطلع میشه که دو هفته از عروسی حوا و صارم گذشته، خودشو به منزل پدری حوا میرسونه و دخترش رو شبونه از اونجا میبره. ۱۷ سال هیچ کس از حوا و مادرش خبری نداشته.پس از ۱۷ سال حوا به یک مهمونی دعوت میشه و توی اون مهمونی با پسری به اسم امیر آشنا میشه، رابطه ای گرم و عاشقانه و سر تا سر هیجان بین امیر و حوا شکل میگیره، تا جایی که امیر ازش خواستگاری میکنه. اما حوا هنوز تحت عقد صارم بوده و می بایستی اول از صارم جدا می شده تا بتونه با امیر ازدواج کنه لحظه ای که حاضر برای جدایی میشه توی دادگاه چیزی را میبینی که تمام زندگیش عوض میشه…
قسمتی از متن رمان بازی خصوصی
پوزخندش پر رنگ تر شد و گفت : الان برام تعریف کردی یا مخ یه صاحب رستورانُ زدی که ازت خرید کنه؟ یه چشممو بستم و گفتم: خب … راستش دومی دندون نما خند ید و گفت: باااشه به هرحال اینطوری بهونه هم پی دا میشه ….متعجب گفتم: بهونه ی چی؟ با شیطنتی خونسردانه در حالی که خی ره به چشمم بود گفت: تو رو میبینم قیافه اش یه جوری بود که خنده ام گرفت ، بلند خندیدم و جلوی دهنمو گرفتمُ و گفتم: چی داری میگ ی منم می خندم…
امیر به استایل من ممد خردادی ان میاد؟ من و سما با هم با خنده و تعجب گفتیم: اوه اوه! صدای جیغ و خنده ی بچه ها اومد، به وسط جمع نگاه کردیم، دو تا از پسرا کَل انداخته بودن… به امیر گفتم: اینطوری میخندی؟ امیر خندید و گفت: من سی و چهار سالمه خنده اش رو جوری جمع کرد که ته مونده اش همون پوزخند رو لبش موند، لابد کلی تمرین کرده که فهمیده این پوزخند خیلی مزین گر صورتشه! یعنی پیر شدی ؟ امیر پلکاشو بست و با تکون کوچیک سرش گفت…