رمان پای بست pdf سامان

دانلود رمان پای بست از نویسنده سامان با لینک مستقیم
رمان پای بست اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، بزرگسال، معمایی
تعداد صفحات : 133
خلاصه رمان: قصه ی دختری به نام عاطفه است که در خانواده فقیری زندگی می کند و بعد از کلی جستجو به عنوان پرستار بچه وارد زندگی مرد مرموزی بنام مهرداد و بچه کوچک شیرخواره اش میشود و کم کم میفهمد که مهرداد در گذشته چه ضربه های سختی از همسر و دوستانش خورده، پس شروع به کمک کردن به مهرداد میکند تا از کسانی که بهش آسیب رسوندن انتقام بگیرد اما وقتی از نقشه وحشتناک مهرداد مطلع میشود که ممکن است در این میان جان افراد بیگناه هم به خطر بیفتد با وجود علاقه ای که بین این دو بوجود آمده جا میزند اما…
قسمتی از متن رمان پای بست
من… مگه قرار نيست غذا هم درست كنم؟ مهرداد لبخندي زد: امروز نه… هنوز وسائل آشپزخونه آماده نيست… نه يخچال داريم، نه ظرف كافي … به ساعت نگاهي كرد و ادامه داد: از ساعت هشت صبح دارم اينا رو در ميارم… معلومه ساعت يازده گرسنه م ميشه… تو چي ميخوري؟
عاطفه نگاهي به اطراف خانه انداخت: فرقي نميكنه .
در كمال تعجب ميديد كه از جعبه ها جز لباس و مشتي كتاب و كاغذهاي لوله شده چيز ديگري بيرون نيامده است.
دوست نداشت فضول به نظر برسد پس چيزي نپرسيد. همانقدر كه در آن چند ساعت توانسته بود كمي درس بخواند برايش كافي بود . كنار ديوار آشپزخانه در هال نشست و ديد كه مهرداد تلفن را قطع كرد. غذا سفارش داده بود. دست و پايش را جمع كرد: سارا خوابيده …
مهرداد نگاهي به اتاق انداخت و به آشپزخانه رفت. پس از لحظاتي با دو ليوان چاي برگشت كه لبه يكي از ليوانها پريده بود. كنار عاطفه و به فاصله اي از او نشست: ممنونم عاطفه . عاطفه ليوان را در دستش فشرد: من بايد از شما تشكر كنم… هيچ جا به من كار نميدادن . مهرداد آهي كشيد و از جا برخاست.
در ميان كارتنها جعبه سيگارش را يافت و يكي را آتش زد: پنج نفر ديگه به جز تو زنگ زدن. اما هيچ كدومشون نيومدن سر قرار توي پارك. ترسيده بودن . عاطفه پاهايش را در سينه جمع كرد. نگفت كه ترسيده بوده است آقا: … شما … مهرداد سر جاي قبلي خود نشسته بود: به من بگو مهرداد. وقتي ميگي آقا حس ميكنم يه آدم زورگو هستم . عاطفه سر بلند كرد و با تعجب نگريستش. تا به حال مرد غريبه اي به سن و سال او را به نام كوچك صدا نكرده بود. اما انگار اين شرايط كار بود. ادامه داد: شما از من نپرسيدين كه مدرك دارم يا نه