رمان باتلاق نور pdf هانی کریمی

دانلود رمان باتلاق نور از نویسنده هانی کریمی با لینک مستقیم
رمان باتلاق نور اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : 1541
خلاصه رمان: درسته دوستش دارم،عاشقانه میپرستمش ولی این راهش نبود.راه به دست آوردن من این نبود اونم بعد دوسال بی خبری… مرد من هر چقدر خواست خودشو سخت و خودخواه نشون بده نتونست،من این مرد رو بلدم،میفهمم راضی به این کار نیست،میفهمم خودشم تو عذابه،اما نمیدونم چرا؟دلیل کارشو نمیفهمم. زمزمه کردم: با هم درستش میکنیم یاشا،من مال خودت میشم بهت قول میدم.بذار کنارت بجنگم.تو این جنگ من تو تیم توام ولی تو اشتباهی داری با من میجنگی. با صدای بم و گرفته اش گفت:دلم آشوبه نورا،فکر نداشتنت مثل خوره مغزمو میخوره.
قسمتی از متن رمان باتلاق نور
تو این کوفتی میدونه؟بله!درسته…اون زنیکه ی بد ترکیب عقده ای کسی نیست جز خانم مهدوی! هووووف بالاخره وسط این درگیریای ذهنی رسیدم به خیابون اصلی،خب تبریک میگم مثل اینکه اینجام نریدن واسم.
پوکر فیس گوشیمو از کیفم درمیارم تا به بابا زنگ بزنم که صدای بوق یه ماشین از بغل گوشم منو خوشبخت ترین دختر روی زمین میکنه و در حالی که تو باسن مبارکم عروسیه برمیگردم و با دیدن ماشین شاسی بلندی که یه پسر جوون پشتشه تموم بادم میخوابه.
پسر یه برگه به سمتم میگیره و میگه: معذرت میخوام که مزاحمتون شدم این اطرافو خیلی خوب نمیشناسم ممکنه کمکم کنید میخوام برم…همون لحظه با قرار گرفتن یه چیز نرم روی دهن و ببنیم،چشمام تا آخرین حد ممکن گشاد شدن. چندثانیه ای طول میکشه تا مغزم به کار بیفته و بفهمم اون چیز نرم یه پارچه است که بوی خاصی
ام داره. همین که مغزم از تجزیه و تحلیل اتفاقی که واسم
افتاد خالص شد،تازه به خودم اومدم و یادم اومد دست و پایی ام دارم!