رمان پارازیت pdf زینب عامل

دانلود رمان پارازیت از نویسنده زینب عامل با لینک مستقیم
رمان پارازیت اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۲۳۳۹
خلاصه رمان: بهزاد در بدترین روزهای زندگی اش امید را در میان دستان او به یادگار گذاشته بود . او در سخت ترین شرایط به دادش رسیده و پناهش شده بود . دستش را گرفته و از ورطه ی ناامیدی و فلاکت بیرون کشانده بود . محال بود مرد همسایه فراموشش شود .بهزاد جای پایش را نه در میان رویاهایی که در عقلش پرسه میزدند بلکه در میان تپش های نامنظم قلبش محکم کرده بود .جای خالی او نه از بین میرفت نه با حضور کس دیگری پر میشد. انصاف نبود انصاف نبود کسی وارد زندگی آدم شود ، او را به زیستن امیدوار کند و بعد چنان برود که دست آدم به جایی بند نباشد بهزاد به او خیلی چیزها یاد داده بود اما با رفتنش حتی حق یک زندگی نرمال را هم از او گرفته بود !
قسمتی از متن رمان پارازیت
چرخید و زیر گاز را خاموش کرد . قیمه اش آماده بود . آراز به میز وسط آشپزخانه اشاره کرد . من چی رو پنهون کردم ؟ ساقی روی صندلی که آراز برایش عقب کشیده بود نشست . قضیه ی بهزاد … داری چیکار میکنی آراز ؟ آراز چشمانش را ریز کرد . اونوقت این اطلاعات جامع و کامل رو کی به اطلاع خانم رسونده ؟ ساقی موهایش را پشت گوش فرستاد . شب عروسیمون برای به کار اضطراری منو تو خونه تنها گذاشتی رفتی بیرون . هر چی پرسیدمم پیچوندی گفتی چیزی نیست .
اونم به بهزاد مربوط بود مگه نه ؟ آراز دست ساقی را گرفت و پشت دستش را بوسید . اصلا از شرمندگی خفه میشم وقتی از اون شب میگی . ساقی اخم کرد . مسخره نکن . یکم جدی باش . آراز پوفی کشید ….مولایی خودت نخواستی تو شرکت بمونی . میموندی از پنهان کاری های شوهرت آگاه بودی ، هر چند عمو و بابای من عین بی بی سی عمل میکنن واسه تو . ساقی با افسوس سر تکان داد . آراز من که دارم همچنان برات کار میکنم . چه فرقی داره تو شرکت باشم یا تو خونه پشت سیستم ؟ از وقتی ازدواج کردیم دیگه تو فضای شرکت راحت نبودم .