رمان لانه ی ویرانی pdf بهارگل

دانلود رمان لانه ی ویرانی از نویسنده بهارگل با لینک مستقیم
رمان لانه ی ویرانی اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات : 393
خلاصه رمان: 25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد…و من نمیدونستم بازی روزگار چهقدر ناعادلانه عمل میکنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه! رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود؛ چون به تو میرسید! به تویی که زندگی رو ازم گرفتی…به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیالهای رنگی که برای نبود تو خوشحالی میکرد. من…منی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم.
قسمتی از متن رمان لانه ی ویرانی
حالش خیلی وقته خوب نیست…از وقتی بهوش اومد یک لحظه ام اروم نشده. _همین که چشم باز کرد اسم تو رو برد… فکر می کردم میخواد از گلبرگ حالا بودی به طلبه …بی تابیش حالشو بدتر می کرد اخر با رضایت و لجبازی خودش مرخص وقتی ام اومد چشمش بی قرار ته باغ بود که عمه گفت نیستی…نگرانشم…می .شد.ترسم دوبار قلبش کار دستتش بده…بسه یک هفته تنبیه…برگرد عمارت نگاهش جدی و سخت شد اگر این همه سال تو پدر ومادر داشتی من هست و نیستم تیموره…نمی خوام یکبار دیگه از دستش بدم…یا مجبور بشم بینتون یکیو انتخاب کنم…
این یک هفته ام فقط…می خواستم یادش بمونه نباید اذیتت کنه …اما من قصدم خراب کردن رابـ ـطه شما_
دست بالا برد تا ادامه بده…می فهمیدم زدن این حرف ها برای اونم سخته اما کینه ای که این چند سال از پدرو مادرم داشت نمی زاشت به راحتی احساساتش رو بروز
بده. سخت بود انتخاب خواهرش بین تیموری که این همه سال واسش همه کس بود. این وابستگیش رو خیلی قبل تر هم حس کرده بودم و به هیچ عنوان نمی خواستم رابـ ـطه بینشون رو خدشه دار کنم لحظه ای حرفش رو سبک و سنگین کرد.
اخر با گرفتن نفسی خیلی جدی خیره به نگاهم گفت
نمی تونم به چشم خواهر نگات کنم…واسم سخته ولی بدون واسم عزیزتر شدی…ی نسبت خونی هیچ چیزو عوض نمی کنه…با تمام نامردیایی که کهکشان با ما کرد
… بازم واسم عزیزی…چون شدی زن عزیز ترینم که جونمو به پاش میدم حالم از حرف هاش بدتر شد. چرا فکر می کردم می تونم هرمزو برادر خودم بدونم؟
با زبان بی زبونی حالیم کرد تیمور واسش عزیزتره ولی منه دوروزه هیچی نیستم. اشک هام رو با پشت دست پاک کردم !…هرمز_ نگاهش ارام شد …برگرد پیشش به خاطره من