رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا pdf کیانا بهمن زاد

دانلود رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا از نویسنده کیانا بهمن زاد با لینک مستقیم
رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، طنز
تعداد صفحات : 332
خلاصه رمان: همیشه با خودم فکر میکنم چرا یه شب گردن این پسره بیشعورو محکم با این دستام نمیگیرم تا خفش کنم از شرش خلاص بشم ولی هربار که فکر میکنم کنارش چه قدر کیف میکنم از تصمیمم پشیمون میشم یکهو از روی تخت جستی میزنم یه جرقه بزرگ توی سرم زده شده بود وایسا ببینم چرا که نه؟یه طوری این کارو میکنم که نمیره فقط زجر بکشه یا اصلا میتونم بدتر مثلا…. خنده مرموزانه ای کردمو با تخسی گفتم:آقا آرسام بچرخ تا بچرخیم لاستیک ماشین خوشگل منو پنچر میکنی؟دارم برات با هیجان پتوی رو تختمو کنار زدم و برای عملی کردن نقشم راهی شدم و… غرورم… لعنتی ترین ویژگی دوست داشتن من است…
قسمتی از متن رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا
با صدای پر از تحکمم گفتم…وایسا رانندم وایساد وبه سمتم برگشت مشکلی پ یش اومده آقا؟به بچه ها بگو توی اون کوچه دارن یه دخترو اذیت می کنن برن بب ی نن مشکل چیه و کمکش کنن رانندم اولش تعجب کرد اما با بیشتر فرو رفتن اخمام تو هم سریع گفت: چشم آقا همین الان رانندم پ یاده شدو به سمت بی ام وی مشکی رنگ پشت سرمون که آدمام توش بودن رفت یا به قول
امیرو یاشار بادیگارد…
خودمم از ماشین پیاده شدم دونفر از بچه ها با اون سه تا مرده گلو یز شدن به دختره نگاه کردم بهش نمیخورد اهل پا یین شهر یا حتی فرار ی باشه یکی از اون پسرا خواست چوپ و تو سره یک ی از افراد من بکوبه که دختره با یه پا بوکس پرتش کرد اونور با تعجب بهش نگاه کردم یک ی دیگه با چاقو خواست بره جلو که یکی از محافظام محکم زد زیر چونش و دختره هم محکم زد توی شکمش دخله اون سه تا توسط ادمام و کمک ناچی ز دختره اومد
ولی خدایی هم من و هم افرادم با تعجب داشتیم به دختره نگاه می کردیم دختره لبخند خجولانه ا ی زد و گفت: ممنون که جونمو نجات دادید آقایون میثم_وظیفه بود ماشاالله شمام خوب مبارزه میکنید دختره_خب من خودم چند ساله کلس های رزمی رفتم و با…