رمان ماهی pdf مریم روح پرور

دانلود رمان ماهی از نویسنده مریم روح پرور با لینک مستقیم

رمان ماهی اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان

موضوع رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 884

خلاصه رمان: هوا خیلی گرم بود و آن دختر فوق العاده گرمش بود … نگاه اطرافش میکرد و هر چند ثانیه نگاهشو تغییر میداد و بالاخره اتوبوس رسید خوشبختانه روی صندلی نشست و در دل غرید … خدا روشکر که اتوبوسای شیراز خلوت تر ازتهران تو یه ساعت مشخص میشه جای برای نشستن پیدا کرد … تلفن همراهش را از زیپ کوچک کوله پشتیش بیرون آورد … الگوی رمز را وارد کرد چند پیام توی تلگرام داشت که مال کانال های مختلف بود .

بی خیال آن پیامها وارد اینستاگرام شد و بی خود می چرخید و یکباره عکس او را دید … چشمهایش گرد شد و نفسش برید … دستانش عرق کرد، باورش برایش سخت بود … او خودش بود اما در کنار یک دختر که او دست  انداخته بود و سلفی گرفته بود … دخترک بغض کرد چه زود رفت سراغ یکی دیگر و دخترک را فراموش کرد!

قسمتی از متن رمان ماهی 

ماهی تا غروب خانه مادرش ماند و به آنها گفت در آینده میخواهد با اردلان ازدواج کند. امیر و مادرش خیلی خوشحال شدن که ماهی بعد این همه زجر می خواهد طعم خوش بختی را بچشد. غروب اردلان به دنبالش آمد وبا هم به خانه رفتند. فردای آن روز اردلان به دادگاه رفت و دادگاه خوب پیش رفت اما ویدا اصرار داشت زودتر برود برای همین اردلان اجازه داد برودتا طلاق غیابی بگیرند.

ماهی جلوی دادگاه منتظر اردلان بود. ویدا از در بیرون آمد چشمش به ماهی افتاد به طرفش رفت. ماهی با دیدنش تکیه از دیوار گرفت. ویدا پوزخندی زد
و گفت کتکایی که کیاراد مهمونت میکرد باید تا حالا صدتا کفن میپوسوندی این که الان سالم جلوی من ایستادی یعنی اینکه خیلی سگ جونی، با اون ماهی لبخند زد وچشمکی هم دنبالش و گفت ماهی نگاه پشت سر ویدا کرد و اردلا را دید وبا اطمینان کامل گفت اردلان ارزونی خودت امیدوارم خوش بخت بشید…حالا که سالمم اردلانم مال منه…

ویدا سرش را به نشانه تاسف تکان داد ورفت خوش بخت هستم اردلان سریع به سمت ماهی آمد و نگاه ویدا کرد
ماهی دست اردلان را گرفت وبا لبخند گفت چیزی بهت گفت؟ بریم بستنی بخوریم؟