رمان ژن برتر pdf شمیم حیدری

دانلود رمان ژن برتر از نویسنده شمیم حیدری با لینک مستقیم
رمان ژن برتر اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : 2083
خلاصه رمان: آمدی و قلبم عاشقانه کوباند خودش را بر دیوارههای تنم… چشمهایت بُرد آرام و قرارم را! مردِ من، تکیهگاهِ موثقم! دلم قرص توست آرام جانم… چشمانم پیشکش؛ تا به همیشه که تو ذرهای قلب مهربانت آسیب نبیند. میدهم تار و پودم را هستیبخشِ بیهمتا. الحق که معنیِ نامت مینشیند بر شخصیتِ خلاقت، اهورا!
قسمتی از متن رمان ژن برتر
حوصله ندارم مامان. ابروهای شادی از تعجب، بالا پرید و به آشپزخانه رفت تا وسایل پذیرایی را آماده کند. سایه پشت میز تحریرش نشست و پیامی را که از لحظه وارد
شدنش به خانه، جیبش را لرزانده بود، باز کرد: آفرین دختر خوب! حالا بهتره تلگرام لپتاپتو باز کنی و لینکی که برات فرستاده شده رو ببینی. پلکش پرید و گلویش خشک شد. فورا دست به کار شد و سعی کرد قسمتی از وجودش را که طالب لجبازی بود، ندیده بگیرد و بفهمد
اطرافش چه اتفاقی افتاده که تا این حد، از آن غافل بوده است.
از شماره ای ناشناس، پیام داشت. آن را باز کرد و با بنری مواجه شد، که نوشته بود: توجه توجه..خبر مهم..بیاید تو این کانالو اخبار مربوط به دختر داریو داغ! زود جوین شو ببین چه ش یزدان پناه رو بخونید. داغ خبره! چشم هایش تا آخرین حد ممکن، گشوده شدند و دهانش نیمه باز ماند. فشار خفیفی از آن همه تعجب شکل گرفته در وجودش، در گلویش احساس کرد و انگار که راه نفسش سد شده بود. با دست هایی لرزان، روی لینک کلیک کرد و مدام چهره متین و موقر پدری که سال ها، آبرومندانه زندگی کرده بود، پیش چشم هایش نقش می بست.
کانال عجیبی که چندین هزار نفر، دنبال کننده داشت و هرچه جستجو کرد، نتوانست اخباری مربوط به خودش ببیند. نفس حبس شده اش را، پر اضطراب، بیرون فرستاد و آب دهانش را به سختی قورت داد که باز هم تلفنش لرزید: خوشحال نباش. اگه به حرفم گوش ندی، اون کانال پر میشه از عکسا و مدارکی که ازت دارم؛ جناب یزدان!
تپش قلبش اوج گرفته بود. تا به حال این چنین رودستی نخورده بود و از خودش به شدت عصبانی بود. از جا برخاست و قدم های تند و عصبی اش را به سمت پنجره هدایت کرد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند.