رمان آیما pdf مهشید

دانلود رمان آیما از نویسنده مهشید با لینک مستقیم
رمان آیما اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 102
خلاصه رمان: چشمایه تو عاشقم کرد…نگاه تو غافلم کرد
عاشقت شدم…چرا من؟!چرا من؟!چرا من تقصیر تو بود که من عاشقت شدم عاشق چشمات…عاشق نگات
عاشق خنده های… زندگی دختری را روایت میکند که برای تامین مخارج زندگی به عنوان خدمتکار وارد خانه ای میشود که مسیر زندگی اش را تغییر میدهد…
قسمتی از متن رمان آیما
مامانم خیلی منتظرت موند آخرم خوابش برد. قرصای مامان و روی کابینت گذاشتم: قرصای مامانم گرفتم فقط فراموش نکنی سر وقت قرصاشو بدی.وسایل خوراکی هم گرفتم به خورد و خوراکتون خوب برسین. فردا هم میرم پول اجاره خونه رو میدم. با ناراحتی گوشه ی آشپزخونه ایستاده بود لبخند زدم و گفتم: همه چی داره درست میشه. آخه آبجی تو خسته میشی از صبح تا شب کار کنی.
نه عزیزم تو نگران من نباش فقط وقتی که من نیستم مواظب خودت و مامان باش. آلما راست میگفت دیدار من و مامان و آلما ختم میشد به نیم ساعت سر سفره ی صبحونه. در مورد کارم با مامان صحبت کردم اول مخالفت کرد اما چاره ای نبود.ساعت ۹ بود که رسیدم.
تا خواستم زنگ بزنم در باز شد تیبای مشکی رنگ از محوطه خارج شد مقابلم ترمز کرد خم شدم از دیدنش لبخند به لبم نشست. سلام صبحتون بخیر. لبخند زد:سلام صبح شماهم بخیر.
ما سر میز صبحونه منتظرتون بودیم اما نبودید. ساعت کاری من از ۱۰ شروع میشه. پس سعادت ندارم زیاد ببینمتون. سرمو به چپ و راست تکون دادم. خندید و با خدافظی ازم فاصله گرفت. طبق روز قبل یونیفرمم را به تن کردم و به کارهای خونه پرداختم….برای شام مهمون داری…دست از کار کشیدم به طرفش برگشتم شلوار و پیراهن ورزشی تنش بود گویی از پیاده روی میومد لبخند زدم: چشم. غذاهایی که باید پخته شه رو مینویسیم ۲ ساعت دیگه بیا اتاقم بگیر. چشمی گفتم و رفت… ملیحه خانم همراه آقاسیلمان برای خرید به بیرون رفته بودن نگاهی به ساعت کردم کمی خودمو مرتب کردم و برای
گرفتن لیست شام از پله ها بالا رفتم.