رمان من بهی ام pdf س_رهی

دانلود رمان من بهی ام از نویسنده س_رهی با لینک مستقیم
رمان من بهی ام اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، معمایی
تعداد صفحات : 5199
خلاصه رمان: محمدعلی راسخ نوهی حاج وهاب ارجمند!! مردی آرام و مرموز… وارثی که از هر طرف یه مدعی داشت. وقتی پدر بزرگم دختری رو به عمارتش آورد به خاطر شبیه بودنش به کسی که در گذشته می شناختم ازش دور شدم! تا برام دردسر نشه! تا روزی که فهمیدم شبیه به اون کسی بود که سال ها در تنهایی و سکوتم دنبالش بودم! بهش نزدیک شدم… عاشقش شدم… و حاج وهاب اجازه نداد و هویتش رو پنهان کرد…!!
قسمتی از متن رمان من بهی ام
بی اعتنا به طعنه اش به سکوت های چند هفته ای و طولانی اش دوباره کنارش زد تا برود فقط میخواست بعد از این آشوب به سکوت برسد! اما امیرعباس دست بر نداشت اینبار او بود که بجای رسول به دیوار چسباندش چرا حالا که حال درستی نداشت را برای نشان دادن زور بازویشان انتخاب کرده اند مشخص نبود امیر عباس التماس میکند یا دستور میدهد اما صدایش بلند بود!
چی شده؟ چیکار کرده نامرد که بکشونتت اینجا؟
ضربه ای که به شانه امیرعباس خورد از ضرب دست رسول بود
درست حرف بزن به کی میگی نامرد؟پوزخندی زده با تمام حس بدی که همیشه نسبت به شوهر عمه اش داشت جواب رسول را داد هشو باید به یکی دیگه بگی معلوم نیست چیکارش کردن که با اینهمه زوری که زدیم باز تونسته با این حال بکشونتش اینجا…. در ضمن اونی که تو اگه یبار بهش بگی نه نونت آجر واسه من هیچی که نیست نامردم هست….. با اون سن سالش حالا که پشت نیست یکاری کرده محمدعلی از مشتش هم نتونه استفاده کنه !
خون جلو چشم رسول را گرفته بود هرگز نتوانسته بود رفتار امیرعباس را با وجود تمام رفاقتی که با هم داشتند نسبت به حاجی هضم کند و هربار کار بجایی میکشید که محمدعلی از هم جدایشان میکرد حالا با این حال محمد علی چه کسی می توانست مانع مشتی شود که دلش میخواست به صورت امیر عباس بکوبد؟ قدمی جلو گذاشت در حالی که دستهایش را کنار بدنش مشت کرده بود تا کنترلشان کند غرید