رمان خانه ای روی ابرها pdf بهاره شریفی

دانلود رمان خانه ای روی ابرها از نویسنده بهاره شریفی با لینک مستقیم
رمان خانه ای روی ابرها اندروید ، پی دی اف، آیفون نسخه کامل + بیوگرافی و عکس نویسنده رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 606
خلاصه رمان: حالا فهمیده بودم آن اتاق چه دارد که وقتی وقتم را آنجا می گذرانم تمام آن دلهره ها و غصه ها تمام می شود.تمام شب ها به همین فکر می کردم.به واژه ای که من را می ترساند. به احساسی که نمی دانم از کی در من شکل گرفته بود و فکر کردن به این چیزها سخت روی من تاثیر گذاشته بود .
این احساس اینقدر بکر و کودکانه بود که حتی فکر کردن به آن هم خجالت زده ام می کرد.احساسی که تبدیل به یک جمله کوتاه توی دفترچه ام شد: فکر کنم دوستش دارم.
قسمتی از داستان رمان خانه ای روی ابرها
برای یک لحظه نفسم گرفت فرودگاه شلوغ بود. مردم به هم تنه می زدند و بی خیال از اینکه شانه کسی را تکان داده اند از هم دور می شدند. نگاه پریشانم در جمعیت می چرخید. احمقانه نبود که دنبالشان می گشتم؟! دست مشت شده ام باز شد و ناخودآگاه کف دست خیسم به کنار لباسم کشیده شد.
نگاه بی قرارم هنوز وسط جمعیت می چرخید که دست خیسم در دست کسی لغزید. برگشتم و با همان نگاه نگران به سیما خیره شدم. لبخند آرامی زد و پرسید: خوبی؟ آب دهانم را فرو دادم. سوال سختی بود. مدت ها بود که خوب نبودم؛ شاید سال ها! شاید از همان موقع که دست در دست سیما این کشور را میان مه و تاریکی با حالی بین مرگ و زندگی ترک کردم.
از همان موقع بود که دیگر هیچوقت حالم خوب نشد. مازیار کنار سیما رسید، چرخ دستی حاوی چمدان ها را هول می داد؛ با همان اخم همیشگی روی پیشانی اش نگاهش را بین جمعیت چرخاند و رو به سیما گفت: مگه ساعت پروازو بهش نگفتی؟ سیما همانطور که دست مرا در دستش نگه داشته بود سر تکان داد و گفت…